Tuesday, July 27, 2010

I take your hands and make my dreams come true

«دوباره تو»

تقدیم به تو ـ آره خودت
آلبوم: فصل من
خواننده: هلن




دوباره تو کنارمی هوای بوسه با منه

تمام آرزوی ما همین به هم رسیدنه


دوباره تو سکوت من صدای خنده ساز شد


شنیدن صدای تو برای من نیاز شد

دوباره با نگاه من نگاه تو یکی شده

دوباره از تو مُردنم شریک زندگی شده


به هر دری که می زنی دوباره مقصدت منم

دوباره می رسم به تو به هر دری که می زنم

دنیامی می دونی تو قلبم می مونی


دریای آتیشی رویای بارونی


دستامو می گیری دنیامو می بازم

دستاتو می گیرم رویامو می سازم


منو به عطر یک نفس تو اوج بوسه خاک کن


برای این یکی شدن رو قلب من حساب کن

به اوج قصه میرسم اگه تو باورم کنی

کنار من نفس بِکش که مبتلا ترم کنی



Helen
Dobareh tou
Lyrics: http://www.allthelyrics.com




Once again I have you beside me and I take the temptation to kiss u

All we desire is just to meet each other


Once again during my silence the laughing sound plays a tone

Hearing you got necessary for me

Once again we stare into each other's eyes


Once again dying for u became my soul mate (just want to DIE for you)

Every door you knock at you mean me for opening it

Once again you open every door I knock at


You know that you are my world


You are a blazing sea, a rainy dream

You take my hands I lose my world

I take your hands and make my dreams come true


Bury me with a breath's smell in your top kisses


To unite as one you can count on me

I get to the peak of story if u just believes me

Breathe beside me to make me love u more (than before (

Wednesday, June 2, 2010

که از عمق شب به تو می رسم

شب از پنجره بهم زل زده

بمون ماه من پناهم بده

پناهم بده که بارون میاد

که پرپر میشم تو دستای باد

نترس از من و غروب نگاه

یه کبریت بکش رو تاریکیا

بهم شک نکن اگرچه گمم

پناهم بده گل گندمم

تو این لحظه ای که ماتیم بهم

من از تلخی تو ناراحتم

بگو چی شده که همراهی

تو هم مثل من کمی مبهمی

پناهم بده اگه بی کسم

که از عمق شب به تو می رسم

پناهم بده که ناباورم

مگه میشه که ازت بگذرم

بهم شک نکن اگرچه گمم

پناهم بده گل گندمم

تو این لحظه ای که ماتیم بهم

من از تلخی تو ناراحتم

بگو چی شده که همراهی

تو هم مثل من کمی مبهمی

پناهم بده اگه بی کسم

که از عمق شب به تو می رسم

پناهم بده که ناباورم

مگه میشه که ازت بگذرم

Monday, April 19, 2010

Gates family

Gates family

The Gates family refers to the members of Microsoft founder and chairman Bill Gates' family and relatives who include:



William Henry Gates, his paternal great-grandfather

Rebecca Eppinhauser, his paternal great-grandmother

William Henry Gates I, his paternal grandfather

William H. Rice, his maternal great-grandfather

Isabella Thompson, his maternal great-grandmother

Lillian Elizabeth Rice, his paternal grandmother

William Henry Gates, Sr., his father

James Willard Maxwell, his maternal great-grandfather

Belle Oakley, his maternal great-grandmother

James W. Maxwell, his maternal grandfather

William J. Thompson, his maternal grandmother, Adelle Thompson,'s father

Ida Medcalf, his maternal grandmother, Adelle Thompson,'s mother

Adelle Thompson, his maternal grandmother

Mary Maxwell Gates, his mother

Kristianne Gates Blake, his elder sister

Kerry Adelle Blake, his niece

Sullivan Michael Blake, his nephew

Libby Gates Armintrout, his younger sister

Emily Frances Armintrout, his niece

Stephen Maxwell Armintrout, his nephew

Mary Elizabeth Armintrout, his niece

William Henry Gates III, commonly known as Bill Gates

Melinda French Gates, his wife

Jennifer Katharine Gates, his daughter born in 1996

Rory John Gates, his son born in 1999

Phoebe Adelle Gates, his daughter born in 2002

Mimi Gardner Gates, second wife of William, Sr.

jennifer katharine gates

jennifer katharine gates
منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست


تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست


دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده


دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را زغم ویرانه کرده


من آن آواره بشکسته حالم
زهجرانت بتا رو به زوالم


منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم


زهر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم


زحسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم


دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
زهجر یار تا کی داغ داری؟


بگو تا کی زشوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟


پریشانم، پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم


کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم


زهجرت روز و شب فریاد دارم
زبیدادت دلی ناشاد دارم


درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم


چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی


چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی

amir alipour - amirv60